سهیل حسینی
متولد : 1367 | تهران
www.Soheilhosseini.com
.
.
.
.
.
.
شب از نیمه گذشته بود. تفکیکِ ستاره از آسمان دشوار بود. ماه پشت تاریکی پنهان مانده بود. تا پرت افتادهترین سنگ اندازها جانوری نمیجنبید. تنها پرندهای وحشـی با چهرهای درشت و خسیس، چشمهای گشاد طلبکار، پاهای بزرگ و منقارِ خمیده و خویی دریده که اطرافِ سرش دو دسته پَر شبیه به شاخ داشت، روی شاخهی درختی کهنسال نشسته بود. میانِ سکوتی که سایهاش بر فضا سنگین افتاده بود – ناگهان – صدایی خفیف و خسته بلند شد. چیزی از شب جدا شده بود؛ چیزی که انگار – پیش از این – تکهای از شب شده بود. نزدیک شدم. نزدیکتر شدم. نامش را پرسیدم. گفت: اشوزوست.* دوباره پرسیدم. شمردهتر گفت: اشوزوست. پرسیدم که کیستی؟ گفت: اشوزوست. گفتم در چه کار خبرهای؟ گفت: شنیدن. گفتم دیگر چه؟ گفت: دیدن. گفتم دیگر؟ گفت هیچ. گفتم به چه چیز آگاهی؟ گفت: هر چیز. گفتم به چه کار اینجایی؟ گفت: کتیبه میخوانم. گفتم بخوان. گفت: ((در جهان صلح از سکوت پدید خواهد آمد. از بسیار دیدن سکوت پدید خواهد آمد. پس، در جهان، صلح، از سکوت پدید خواهد آمد. من بسیار میبینم و بسیار میشنوم. پس، پرنده صلحم. صلح، از من، پدید خواهد آمد. چون من، به سکوت پناه بردهام)).
*اشوزوست در اساطیر ایران نام جغد است.
سهراب حسینی