دنیا رستمی
متولد : 1361 | تهران
www.instagram.com/donya_rostami_1
.
.
.
.
.
.
من مردی را می شناختم که خرابی دندان هایش را با قیر پر می کرد. (1364)
من مردی را شاهد بودم که با کودکان بازی بزرگسالان می کرد. (1364_1366)
من زنی را شاهد بودم که پوست صورتش را با نوار چسب به عقب می کشید. (1368)
من زنی را شاهد بودم که دهانش را با صابون می شست. (1369)
من کودکی را شاهد بودم، فقط هشتاد و شش روز. (1392)
من زنی را می شناسم که از وحشت دیدن گیسوان خیس اش در کنتراست با کاشی های حمام…… چشمانش را می بندد. (1396)
و من امروز از گیسوان خیس و آویخته ام در کنتراست با کاشی های سفید حمام وحشت دارم. امید کنتراست را صد چندان می کند…..
پس از آن
مورچه ها قیام می کنند بر کنتراست سفیدی چشمانم.
مردمک رو به بالا ایستاده
آن زن ضجه زد به زبان دیگر
و من زندگی کردم به زبان مشترک
مورچه ها قیام می کنند بر کنتراست (تضاد) سفیدی کاشی ها با سیاهی گیسوانم.
غریزه مادری کم می آورد در مقابل رنج هایم
ترس هایش تخم مرغ هارا می شکند.
مورچه ها غرق می شوند در عفونت پستانم.
قیام خاموش می شود
مردمک به پایین می لغزد
زمان عبور نمی کند
و تکرار می شود مدام.
گذشته، اکنون و آینده
همه در هم می آمیزند
و من گیج می شوم.
مادرم سی وپنج سال است که مرا می زاید،
پدرم بوته ای گوجه می شود،
رنج هرگز مرا نمی میراند،
به زایش می کشاندم.
و در اوج رنج و زایش
به زبان مادری به نجوا در می آیم……
قاراچوخا بیدار* شو.
قاراچوخا بیدار شو،
من نام همه را روی سنگها نوشته ام،
از شرق تا غرب.
امید دیگر در قلبمان نیست،
بر روی پلک های ما سنگینی می کند،
آنی است که با اولین اشک فرو افتد.
و من اشک ها را زندگی می کنم به زبان مشترک…….
قاراچوخا بیدار شو.
| 1397
——————————————————————————–
“قاراچوخا” نگهبان خیرِ خانه و صاحب خانه است. در این ترکیب “قارا” نه به معنای سیاه که در اصل به معنای بزرگ، والا و مقدّم است. میتوان قارا چوخا را پوشش مقدم ترجمه کرد که همچون لایهای محافظ وجود شخص را در برمیگیرد و او را از شر حفاظت میکند. خانههای دنیا رستمی که با کاغذ و شیشه و چوب ساخته شدهاند از گزند شر دور نماندهاند چرا که قاراچوخا به خواب رفته و حالا رستمی او را برمیانگیزد که بیدار شود و با یادآوری رسمی کهن میگوید بیدار شو! من نام همه را بر سنگ نوشتهام و از شرق به غرب چیدهام. رسمی که هر خانواده در چهارشنبه آخر سال بر پشت بام خانه بجا میآورده است؛ نام قاراچوخا بر اولین سنگ نوشته میشده و بعد به ترتیب نام اعضای خانواده تا ستوران و سپس سنگها از شرق به غرب چیده میشده تا خانه از شر محفوظ بماند. کارهای رستمی پر است از این دست مراسم رمزآلود که با دیدنشان بیننده با تصویری خلاف عادت و عجیب روبرو میشود چراکه در روند رشد عقلانیت از روزمره کاربران فرهنگ حذف شدهاند.
رستمی از المانها، موتیفها و نشانههای فرهنگ عامه، سنت و خرافه بهره برده تا فضای “خانه” خود را برای ما تشریح کند و با افشای بیتعارف کنجهای تاریک و از نظر دورمانده این فضا آن را به بوته نقد بکشاند. هنرمند توانسته بی مهابا به همه آنچه که خانه درون او را ساخته و انباشته اعتراف کند. مسئله اصلی رستمی هنر نیست، اگرچه آثار نشان میدهند که بر مبانی تجسمی و سنتهای تصویری مینیاتور، تصویرسازی روایی و نیز سنتهای تصویری هنر مسیحی مسلط است و بجا از ترکیب همه اینها با زبان و فرهنگ عامه بهره برده، اما هنر برای رستمی وسیلهای است برای اعترافی صادقانه به انباشت رنج در خانه وجودش و البته به چالش کشیدن خود و همه آنچه مسبب این همه رنج است؛ این یک ملاقات است.
هنرمند با تکنیک نیز ساده و صادقانه برخورد کرده و بداهگی طراحانه را در قلم خود حفظ نموده. نیز با دقت متریال خود را انتخاب کرده؛ شکنندگی و ناپایداری این خانه که در آن همه چیز در فضایی خالی معلق مانده حسی است که مواد ترکیبی آثار به مخاطب القا میکند و وضعیتی معلق و دلهره آور بر این تصاویرِ گاه منزجرکننده و زننده میافزاید. رستمی ابایی ندارد از آن که مخاطب از دیدن آثارش اذیت شود، از موجودات خرافیاش بترسد و مترصد دهانهای پرگو و بیمغزی باشد که از شکاف هر دیوار بیرون زدهاند. پالت رنگی آثار محدود است. آبی پارسی(Persian Blue) بعنوان رنگ غالب پالت، علاوه بر دلالت معنایی و ارجاع تصویری آن در حافظه بصری مخاطب، به وهمآلودگی این فضای “هزار و یک شب”-ی افزوده است… (ادامه این مطلب در سایت تندیس) | سحر افتخارزاده / سایت تندیس/ 97/4/4